صبح رفتم ناخنهایم را درست کردم. کدام آدم عاقلی قبل از تور نظافت ناخنهایش را درست میکند؟ چارهای نبود، دیگر هیچ فرصتی برایش ندارم. تایپ کردن با ناخنهای کوتاه و مرتب چقدر لذتبخش است. بعضی وقتها هوس میکنم که با دیگران مسابقهی تایپ بدهم. سایتهایی هستند که در آنها آنلاین با دیگران رقابت میکنی؛ تایپ […]
کرکرهی سبز را باز کردم و از پشت شیشههایی که تازه تمیز کردهام طلوع زیبای خورشید را تماشا کردم. امیدوارم که در خانهی جدید هم بتوانم شاهد طلوع و غروب خورشید باشم. اگر ده زندگی دیگر به من داده شود تا در آنها فقط سپاسگزار نعمتهایی باشم که در این یک زندگی به من عطا […]
من در تمام زندگیام هرگز عزیزانم را پشتِ سرم جا نگذاشتم و به قدر توانم تلاش کردم تا هر خیر و برکتی را با آنها سهیم شوم و این کار را با قلبم انجام دادم. دقیقا به همان اندازه که رشد و پیشرفت خودم برایم مهم بوده دلم برای رشد و پیشرفت آنها هم تپیده. […]
دیروز روز جذابی بود؛ ساناز من را آرایش کرد و عکس گرفتیم و تمام مدت در مورد آگاهیها و مسائل مختلفی که ذهنمان را مشغول کرده بودند حرف زدیم و مثل همیشه هر دوی ما حال بسیار بهتری داشتیم. عصر سه نفری (من و ساناز و پنبه خانم) قهوه خوردیم. مامان خانم هم از شکلاتهای […]
دیروز همه جا رفتم؛ از فروشگاه و خرید کردن گرفته تا بنگاه معاملات ملکی و دفترِ وکیل و غیره. به خاطر حجم زیاد کارها نرسیدم که بنویسم. با توجه به روزهای شلوغ و پر کاری که پیش رو داریم باید یک فکری به حال روزانهنویسیهایم بکنم تا بتوانم از پس انجام دادنش بربیایم. هنوز نمیدانم […]
دیشب قلم گوساله و متعلقاتش را در دستگاه آرامپز ریختم و زمان را روی حداکثرِ ممکن (یعنی شش ساعت) تنظیم کردم و ساعت را هم روی چهار صبح گذاشتم تا بیدار شوم و دستگاه را برای شش ساعت دوم تنظیم کنم که همین کار را هم کردم. وقتی بیدار شم گیج و منگ بودم چون […]
امروز باید میرفتم شعبهی مرکزی بانک ملی که نبش سبزه میدان است و درست روبروی عمارت کلاه فرنگی. بعد از مدتها قدم در محوطهی سنگفرش شدهی سبزه میدان گذاشتم. دو سه سالی میشود که اطراف سبزه میدان را سنگفرش کردهاند تا ماشینها رفت و آمد نکنند و مکان مناسبتری برای گردشگران و اجرای مراسمها شود. […]
امروز را کُند و آرام و یک جورهایی بیحوصله شروع کردم. یکی دو ساعت تمیزکاری کردم. دارم کم کم بعضی جاها را تمیز میکنم. دلم میخواهد وقتی که اینجا را ترک میکنم کاملا تمیز باشد، همانطور که دوست دارم وقتی به خانهی جدیدی میروم آن را تمیز تحویل بگیرم. روزهای اول هفته که خانه هستم […]
دم صبح بیدار شدم و بدخواب شدم. مدام از پهلویی به پهلوی دیگر میچرخیدم. رودههایم کمی به هم ریخته بودند. کلی فکر کردم چه چیز خاصی خوردم که اینطور شدم. یادم افتاد که در املت دیشب روغن مایع بود. البته که بسیار کم بود و من هم چند لقمه بیشتر نخورده بودم اما بعد از […]
صبح با سر و صدای سمانه که آمادهی رفتن به دانشگاه میشد بیدار شدم. شروع به نوشتن در دفترم کردم. در حین نوشتن سمانه در مورد یکی از دوستانش گفت که دو سال است از همسرش جدا شده و در تمام این مدت به هیچکس در این مورد چیزی نگفته. با اینکه دائما با سمانه […]